یکی از جنبههای بارز شخصیت فکری محمد دانشمند که هم در دفتر خاطرات او منعکس است و هم از گفتههای نزدیکان و آشنایانش بهروشنی بر میآید، بیزاری صریح و بیقیدوشرط او از خرافات و جهل عوام و خواص است. دانشمند یک جا در خصوص خرافه عدد سیزده مینویسد: " من به این موهومات و خرافات عقیدهای نداشتم. این تلقینات بیخود است که سالها این مردم بیسواد بدبخت را گرفتار کرده است." او در دوران جوانی به همراه شماری دیگری از همفکرانش، گروهی تشکیل داد و نام "اهل سلیکت" بر خود نهادند. اهل سلیکت با مظاهر جهل و خرافات آن دوران مبارزه میکردند و میکوشیدند مردم را از دامهایی که مبلغان خرافات در مسیرشان پهن میکردند، آگاه سازند. همین اندیشه و تفکر محمد دانشمند که علیه جهل و نادانی میجنگید، او را به سمت تأسیس مدرسهای مطابق احتیاجات روز سوق داد.
مدرسهای که دیگر مجالی به کاسبان خرافات نمیداد. او سخت مخالف تبعیض جنسیتی بود و تضییع حقوق زنان را از مظاهر جاهلیت فرهنگی میدانست. ازاینرو بود که برای اقناع و تشویق خانوادهها به تحصیل دخترانشان در مدرسه دانشمند سخت میکوشید.
در جایی دیگر مینویسد: " باید دخترها را باسواد کرد که اساس خانواده را تشکیل میدهند و اگر مادر سواد نداشته باشد، اساس آن خانواده فلج است؛ چون که تربیت اولیه بچه در منزل است و مادر بیسواد چطور میتواند بچهاش را تربیت کند؟ " در نتیجه همین تلاشهایش بود که سرانجام برای اولینبار دختران سورو با لباسهایی آراسته و ظاهری پیراسته، طعم خوش تحصیل و دانشآموزی را چشیدند. اشاعه علم و دانش بهمثابه نیرومندترین سلاح علیه خرافات و نادانی، تا آخرین لحظههای زندگی، مهمترین دغدغه فکری محمد دانشمند بود.
بهترین دلیل بر این مدعا همین بس که آخرین آرزویی که محمد دانشمند در روزهای آخر زندگیاش بر تخت بیمارستان با پسرش احمد دانشمند در میان گذاشت، ساخت دانشگاهی در بندرعباس بود.
یادش گرامی.